از نبض تا نذر؛ روایت خادمان درمان در جاده نجف تا کربلا
در جادهای که از نجف تا کربلا میگذرد، نه فقط پاها، که دلها راه میروند. اینجا، در موکب درمانی دانشگاه علوم پزشکی ایران، هر نگاه، یک روایت است؛ . از بیماران عاشق حسین، تا نیروهای پشتیبانی و درمانی. اینجا، درمان با عشق آمیخته است، و هر قدم، سلامیست به اباعبدالله.
اینجا، جادهای نیست… اینجا دل است که راه میرود
نه این خاک، خاک معمولیست و نه این قدمها، قدمهای عادی. اینجا، در مسیر نجف به کربلا، دلها راه میروند، نه پاها.
اینجا، در موکب درمانی دانشگاه علوم پزشکی ایران، نه فقط دارو هست، نه فقط خدمت، اینجا روایت است… روایتهایی که با اشک نوشته میشوند، و با لبخند خوانده.
روایت آن دو دانشجوی پزشکی عراقی، که تازه سه ماه است ازدواج کردهاند، اما به جای ماهعسل، ماه عشق را انتخاب کردهاند؛ آمدهاند تا در مسیر حسین، دست بگیرند، دل بدهند، و با هر نبضی که میگیرند، عهدی تازه ببندند.
آن زوجهای پزشک و پرستار، که کنار هم ایستادهاند، نه در اتاق عمل، بلکه در دل جادهای که به کربلا ختم میشود؛ با لبهایی خسته، و چشمهایی که فقط گنبد طلایی را میجویند.
آن پرستار، که برای کودک زائر، با دستکش پزشکی بادکنک میسازد، نه برای درمان، بلکه برای لبخند؛ برای لحظهای آرامش در دل شلوغی.
آن جراح مغز و اعصابمان، که در نزدیکی حرم، بر زمین خم میشود، تا بیماری را از مرز بیهوشی بازگرداند؛ در حالی که صدای "یا حسین" از دور میآید، و انگار خود حسین، بر این لحظه نظاره میکند.
آن پرستاری، که وقتی ترشحات بیمار بر صورتش ریخت، نه اخم کرد، نه عقب رفت، فقط ادامه داد… انگار که برای وفاداری به عهدی آمده بود. عهدی با زائر حسین، که تا آخرین لحظه، باید ایستاد.
پشت همه این روایتها، دلهایی هستند که دیده نمیشوند، اما بیوقفه میتپند؛ نیروهای پشتیبانی که با چشمهای خوابآلود و دلهای بیدار، پذیرش میکنند، هماهنگ میکنند، و بیصدا، ستونهای این خیمه درمانیاند.
اینجا، بیماران فقط درد نمیآورند؛ هر کدامشان با خود روایتی آوردهاند، روایتی از دلی عاشق، مسیری دور، و آرزویی که به کربلا ختم شده است.
آن زن مسافر، که سالها خلبان بوده، و زائران را به عراق آورده، اما امسال، برای نخستین بار، خود نیز زائر شده است؛ با چشمانی پر اشک، و دلی که هفت سال در آسمان، به دنبال کربلا پرواز کرده بود.
عاشقانی دیگر، که با پاهای تاولزده، با بدنهای خسته، با دلهایی روشن، میگویند: "درد هست، اما عشق بیشتر است."
اینجا، زمین پاک است… با مردمی پاک، با خادمانی که آمدهاند نه فقط برای درمان، بلکه برای همراهی، برای همدلی، برای بودن در کنار دلهایی که به سمت حسین روانهاند.
اینجا، روایتها تمام نمیشوند… هر نگاه، یک داستان است، هر لبخند، یک شعر، و هر قدم، یک سلام به اباعبدالله.
کامنت